جدول جو
جدول جو

معنی خجسته سرای - جستجوی لغت در جدول جو

خجسته سرای
(خُ جَ تَ / تِ سَ)
سرای خجسته. منزل خجسته. خانه خوش یمن. خانه خوش قدم:
مطربی دور ازین خجسته سرای
کس دو بارش ندیده در یک جای.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
خجسته سرای
خانه خوش یمن
تصویری از خجسته سرای
تصویر خجسته سرای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ جَتَ / تِ هَُ)
همای خجسته. همای مبارک. همای با میمنت. کنایه از خوش یمن. خوش قدم:
ز ایران بیامد خجسته همای
خود و نامداران پاکیزه رای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ سُ)
سروش خجسته. فرشتۀ مبارک قدم. هاتف مبارک:
یکایک بیاید خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش.
فردوسی.
بفرمان یزدان خجسته سروش
مرا روی بنمود در خواب دوش.
فردوسی.
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش و باز آر هوش.
فردوسی.
سحرگه مرا چشم نغنود دوش
ز یزدان بیامد خجسته سروش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ یِ سَ رَ)
وی یکی از شاعران قرن چهارم و دورۀ سامانیان بوده زیرا که اشعار وی در فرهنگ اسدی آمده است و در تذکره ها نامی ازو نیست. (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1147). اینک ابیات او منقول از فرهنگ اسدی:
بسنده نکردم بتبکوب خویش
بر آن شدم کز منش سیر بیش.
تبکوب ریچالی است که از گوزمغز و سیر و ماست کنند. (فرهنگ اسدی ص 25).
آن مال و نعمتش همه گردید ترت و مرت
آن خیل و آن حشم همه گشتند زار وار.
ترت و مرت تباه و نیست باشد.
برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی خارزنی گرد بیابان
’کنند’ بیلی باشد سراندر چفته برزگران دارند و بماوراءالنهر بیشتر بود. (فرهنگ اسدی ص 1).
درآمد یکی خاد چنگال تیز
ربود از کفش گوشت و برد و گریز.
خاد زغن باشد یعنی مرغ گوشت ربای و او را پند و غلیواج نیز گویند. (فرهنگ اسدی ص 104).
برین شش ره آمد جهان گذر
چنین دان که گفتم ترا ای کذر.
(فرهنگ اسدی ص 153).
بازگشای ای نگار چشم بعبرت
تات نکوبد فلک بکوبۀ کوبین.
کوبین چیزی بوده که از خوص بافند و بزرک آرد کرده در او کنندو در تنک تیر عصاران گذارند تا روغن از او بیرون آید. (فرهنگ اسدی ص 364).
برگیر کلند و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی خارزنی گردبیابان.
ناوه پشته ای باشدچوبین. (فرهنگ اسدی ص 499).
بشعر خواجه منم داد شاعری داده
بجای خویش معانی از او و سرواده.
سرواده قافیه بود. (فرهنگ اسدی ص 509).
نشسته بصد خشم در کازه ای
گرفته بچنگ اندرون بازه ای
بازه چوبی بود میانه نه دراز و نه کوتاه آن را دو دسته گویند. (فرهنگ اسدی ص 514).
مرا غرمج آبی بپختی بپی
بپی گر بپختی تویی روسپی.
پی پیه بود که وزد گویند و بتازی شحم (فرهنگ اسدی ص 521). سوزنی سمرقندی در ابیات زیر از او بنام هجاگو نام برده است:
من آن کسم که چو کردم بهجو گفتن رای
هزار منجیک از پیش من کم آرد پای
خجسته خواجه نجیبی خطیری و طیان.
قریع و عمعق و حکاک فرد یافه درای
اگر بعهد منندی و در زمانۀ من
براستی ز میانشان همه بر آی و درای.
سمرقندی
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ)
نام یکی از زنان اصفهانیه از روات حدیث است در اصل لفظ عجمی است. (از منتهی الارب). در تحلیل علم حدیث، روات به عنوان کسانی شناخته می شوند که توانایی انتقال صحیح و دقیق احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را دارند. این افراد با ارزیابی دقیق راویان، توانسته اند احادیث صحیح را از دیگر روایات غیرمعتبر تفکیک کنند و به این ترتیب اصول دینی را از تغییرات احتمالی محافظت کرده اند.
لغت نامه دهخدا